پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۰

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : آزادی در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com اُرُد بزرگ میگوید: آگاهی تنها راه رسیدن به آزادی است. آزادی و آزادگی خواست همیشگی ایرانیان بوده است که آزاد، زادم، نه من بنده ام / یکی بنده ی آفریننده ام (حکیم ابوالقاسم فردوسی) “آزادی” از آن دسته واژگان است که به شَوَند گستردگی مینه ی آن، در دبستان های گوناگون اندیشه، چم آوری های گوناگون به خود پذیرفته است. منتسکیو آزادی فلسفی را باورمندی انسان به توانایی در انجام آنچه اراده اش خواهان آن است، میداند. روسو نیز میگوید: “پیروی از میل یک فرد بردگی است، و فرمانبرداری از قانونی که خود برپا کرده ایم، آزادی است”؛ و نیچه بر می آشوبد که نه هر قانونی. زیرا پیروی از قانون برساخته ی به دست بردگان، ابر انسان را برده میسازد. “آنارشیست” ها آزادی را توانایی کنشگری بدون بودِش دولت میدانند. “اصالت وجود گرا” ها، آن را در توانایی بیکرانه ی اندیشیدن و خودآفرینی میبینند. “مارکسیست” ها نیز نابودی طبقات را پیام آور آزادی میدانند. در این میان، هگل، آزادی را با فرآیند عقلانی شدن کارهای آدمی یکسان می انگارد. به دیده ی او روح

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : نوروز در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com اُرُد بزرگ میگوید: نوروز ایرانیان ، فرخنده جشن زمین و آدمیان است و چه روزی زیباتر از این؟ شادی را به یکدیگر هدیه دادن شیره نوروز باستانی ایرانیان است به جمشید بر، گوهر افشاندند / مر آن روز را “روز نو” خواندند سر سال نو هرمز فرودین / بر آسود از رنج تن، دل ز کین بزرگان به شادی بیاراستند / می و جام و رامشگران خواستند چنین جشن فرخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار (فردوسی بزرگ) به باور پارسیان در این روز جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید (ابوریحان بیرونی) گویند که در این روز به فرمان یزدان آفتاب از سر برج بره برفت و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ جهان را (نوروزنامه- خیام) نوروز، فرخنده جشن زمین و آسمان و آدمیان است. در این روز آسمانیان با زمین و باشندگانش دیداری تازه میکنند، و زمین همراه با آمدن مهمانان آسمانی، خویشتن را نوزایی میکند، و چه روزی از این روز برای ارمغان دادن شادی بهتر؟ در جشن نوروز سه نمود ستاره شناسی، آیینی و میهنی برجسته اند. از دیدگاه ستاره شن

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : بررسی شرایط اجتماعی اُرُد بزرگ – دوم

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com اُرُد بزرگ میگوید: شاگردانی که بدون نوآوری! همواره سخن استاد خویش را تکرار میکنند، هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی به ارمغان نمی آورند. همیشه آنکس که با شما هم آوا میشود و سخن شما را بازگو میکند، نمیتواند هم اندیش شما نیز باشد. [از این رو] نقد و ارزیابی بی کینه، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست. در راه شناخت اندیشه های حقیقی اُرُد بزرگ، دانش هرمنوتیک به ما یادآوری میکند که بایسته نیست هر تفسیری بر نوشته ای همان را بازگو کند که نویسنده ی آن نوشته در اندیشه داشته است؛ زیرا نویسنده در نوشتن آنچه در اندیشه دارد تا اندازه ای توانایی دارد؛ و به همین شوند شدنی است که تفسیرگران یک نوشته گزارش های گوناگونی از آن نوشته بر جای بگذارند. این چندگانگی تفسیر، هرگز نمیتواند دشمنی تفسیرگران را با یکدیگر در پی داشته باشد؛ زیرا آنجا که سخن از دانش به میان می آید، پی ورزی جای خود را به آسان نگری و تاب آوردن یکدیگر میدهد. اکنون برای کاستن از خطای اندیشه و نزدیکی به ژرفای اندیشه ی اُرُد ناچاریم که از د

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : بررسی شرایط اجتماعی اُرُد بزرگ – یکم

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com اُرُد، مردی با سه بُعد و یک برآیند: از علاقه مندی پژوهشگران اندیشه، افزون بر پژوهش در ریشه های اندیشه، یکی شناخت چهره ی راستین اندیشمندان و بزرگان است. اندیشه ها آنگاه که به نوشتار در می آیند، مرزی استوار میان آنچه درون خویش دارند با آنچه که بدانها بسته میشود، میکشند. اما چهره بزرگانِ اندیشه در جایی مگر پس پرده ی انگیزشهای مردمی پردازش نمیشود، به ویژه آن دسته از بزرگان، که بخت آن را داشته اند تا اندیشه هاشان راهی در دل همگان بیابد. نمونه فردوسی بزرگ است که داستانهای بسیاری از دلیری او در پیشگاه محمود بنده زاده ساختند، چه فردوسی میباید همانگونه باشد که مردم خواستار آنند. اما پژوهشگر را از آنجا که با خویشتن پیمان بسته تا از احساس تهی باشد و راهی جز شناسایی واقعیت نپوید، او را راهی جدای از شورمندی همگانی، میباید. راهی که از خرده نگریهای دانشورانه مایه میگیرد. یکی از اندیشمندانی که گفتار او در میان رده های گوناگون مردم “ایران بزرگ” پذیرش همگانی یافته، اُرُد شِروانی است. “اُرُد” یکی از اندیشه ورانی است که

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : رنگ در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com ارد بزرگ می گوید : رنگ های روشن به زندگی و شادی نزدیکترند. در آغاز تاریکی فرمانروا بود و از این تاریکی، روشنایی سر برآورد. روشنایی و تاریکی، در آفرینش به پایکوبی برخاستند و بدین گونه رنگهای گوناگون زاده شدند (تئو گیمبل) هر آن چیز که بخواهد پای بر جهان زندگان بگذارد بایسته است که بر خود رنگی بپذیرد، رنگ ها مُثُل های ازلی اند؛ و تنها زمانی پای بر هستی میگذارند که بتوانند فراخور خویشکاری شان کالبدی برگزینند، اما نه هر کالبدی؛ چرا که رنگ هر پیکره با چیستی و هستی آن پیکره در پیوند است. در نزد مردمان کهن، رنگ با هیچ واژه ای در پیوند نبود، واژه ها سپس تر آفریده شدند؛ هیچ واژه ای نمیتوانست همه ی آنچه را که رنگ گویای آن بود، بازگو کنند. در اندیشه ی مردمان نخستین، دیدن رنگ و بازتاب معنی آن در اندیشه شان رویدادی همزمان بود. در نزد آنان رنگ با عرفان آمیخته بود. سهروردی، آن فرزانه ی کهن بین، کالبدینه شدن رنگ سپید را در پیکر زال، در کتاب “عقل سرخ” بازگو میکند: “چون زال پای بر گیتی گذاشت رنگ و موی و روی سپید داشت. شو

پژوهشی از مسعود اسپنتمان : دانش در فلسفه ارد بزرگ

پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان sepitemann@yahoo.com ارد بزرگ میگوید: دانش امروز فر بسیاری در پی داشته است، اما نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد، امنیت را بزرگان خردمند به ما میبخشند انسان در درازای زندگی چند نسل کنونی در دانش طبیعی و کاربرد فناورانه ی آن پیشرفتی شگفت آور داشته است، به گونه ای که هرگز نمیتوانست آن را ییش بینی کند. مردم به شوند این دستاوردها بر خود میبالند و حق هم دارند که بر خود ببالند. اما چنین مینماید که آنان از قدرت نویی که بر نیروهای طبیعت لگام زده است، که برآورنده ی آرزویی هزار ساله بوده اما نتوانسته بر میزان خرسندیشان بیفزاید و خوشبخت ترشان کند، خشنود نیستند. باید پژوهید و بررسید که چرا دانش امروز توانایی روان کردن آرامش را به درون ما ندارد؟ نخست باید دانست که، «چیرگی بر طبیعت تنها پیش شرط خوشبختی نیست (تمدن و ناخوشی های آن- فروید)» در جهان کنونی پرچم داری دانش به دست کشورهایی است که به “تمدن برتر!” دست یافته اند. آنها از هر چه که میتوانسته در رویارویی با نیروهای طبیعت یاریشان دهد بهره گرفته اند؛ اما به گواهی بسیاری، نتوا